|
کوچه تاریک
+ نویسنده منتظر . مشتاق در سه شنبه 29 فروردين 1391 |
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتــفـاقی مــقابــلم رخ داد
وســط کوچه ناگهــان دیدم
زن همسایه بر زمیــن افتاد
سیـبها روی خاک غلطیدند
چــادرش در میان گرد و غبار
قبلا این صحنه را... نمیدانم
در مــن انـگار میشود تکرار
آه سردی کـشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیـمه گـریـه در گـریه
پسر کوچـکش رســیـد از راه
گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانـم فقـط کمی کمرم...
دست مــن را بــگیر، گریه نکن
مرد گـریـه نمــیکنـــد پـسرم
چـادرش را تـکـاند، با ســختی
یا علی گفت و از زمیـن پا شد
پیش چشمــان بیتـفـاوت ما
نالههایش فــقـط تماشــا شد
صبــح فــردا به مــادرم گـــفــتــم
گوش کن! این صدای روضهی کیست
طـــرف کـــوچـــه رفــتــم و دیــدم
در و دیـــوار خـانهای مـــشـکی است
با خـــــــودم فکــــر مـــیکــنم حالا
کوچـــه ما چـــقـــدر تاریـــــک است
گـــریــه، مـادر، دوشـنــبـه، در، کـوچه
راستی! فاطـــمـــیه نزدیـــک است...
نظرات شما عزیزان: برچسبها: حضرت زهرا , شهادت, ايام فاطميه, |