|
لحظه ای برای درنگ
+ نویسنده منتظر . مشتاق در 14 دی 1389 |
زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.
مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده.
در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد.
وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد “پدر كي انگشتهاي من در خواهند آمد” !
آن مرد آنقدر مغموم بود كه هیچي نتوانست بگويد به سمت اتوبيل برگشت وچندين بار با لگد به آن زد .
حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد . او نوشته بود ” دوستت دارم پدر”
روز بعد آن مرد خودكشي كرد خشم و عشق حد و مرزي ندارند عشق را انتخاب كنيد تا زندگي دوست داشتني داشته باشيد و اين را به ياد داشته باشيدكه :
اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند.
در حاليك امروزه از انسانها استفاده مي شود و اشياء دوست داشته مي شوند.
همواره در ذهن داشته باشيد كه:
اشياء براي استفاده شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند
مراقب افكارتان باشيدكه تبديل به گفتارتان ميشوند
مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتارتان مي شود
مراقب رفتار تان باشيد كه تبديل به عادت مي شود
مراقب عادات خود باشيد که شخصيت شما مي شود
مراقب شخصيت خود باشيدكه سرنوشت شما مي شود
خوشحالم كه دوستي اين پيام را براي ياد آوري به من فرستاد اميدوارم كه روز خوبي داشته و هر مشكلي كه با آن روبرو هستيد آخرين روز آن باشد و تمام شود. نظرات شما عزیزان: برچسبها: لحظه ای برای درنگ, |